مقايسه‏اى كوتاه بين اخلاق خواجه و اخلاق نراقى


 

نويسنده:حسين روحانى‏نژاد




 

مقايسه‏اى كوتاه بين اخلاق خواجه و اخلاق نراقى
 

1- كتاب «اخلاق ناصرى‏» اثر خامه علامه يگانه ، خواجه نصير الدين طوسى كه به اشارت ناصر الدين ، عبد الرحيم ابن ابى منصور ، حاكم اسماعيلى مذهب قهستان ، به رشته تحرير درآمده ، شامل 3 مقاله است:
مقاله اول: تهذيب اخلاقى;
مقاله دوم: تدبير منزل;
مقاله سوم: سياست مدن.
مقاله اول كه مجموعا در 17 فصل تنظيم شده و بزرگ‏ترين مقاله كتاب به شمار مى‏رود به اعتراف خود مصنف، خلاصه‏اى از كتاب «تهذيب الاخلاق‏» ابن مسكويه است: او مى‏گويد: «... مضموم قسمى كه بر حكمت‏خلقى مشتمل خواهد بود، خلاصه معانى كتاب استاد ابو على مسكويه را شامل بود.... و در دو قسم ديگر از اقوال و آراى ديگر حكما، مناسب فن اول، نمطى تقرير داده شود» . (1)
2- كتاب «اخلاق ناصرى‏» با همه مزايايى كه دارد، يك اثر تحقيقى نيست و غث و ثمين در آن گرد آمده و مؤلف عظيم القدر آن به تميز حق از باطل نپرداخته و نسبت‏به صحت آرا و عقايد مطروحه، از خود سلب مسئوليت كرده است: «و پيش از خوض در مطلوب مى‏گوييم آن چه در اين كتاب تحرير مى‏افتد از جوامع حكمت عملى، بر سبيل نقل و حكايت و طريق اخبار و روايت از حكماى متقدم و متاخر باز گفته مى‏آيد، بى آن كه در تحقيق حق و ابطال باطل شروعى رود، يا به اعتبار معتقد، ترجيح راى و تزييف مذهبى خوض كرده شود. سپس اگر متامل را در نكته‏اى، اشتباهى افتد يا مسئله‏اى را محل اعتراض شمرد بايد كه داند محرر آن، صاحب عهده جواب و ضامن استكشاف از وجه صواب نيست‏» . (2) اما مرحوم نراقى با سبك اجتهادى‏اى كه در دروس خارج فقه و اصول حوزه‏هاى علميه شيعه متداول است، پس از نقل اقوال متخصصان و كارشناسان برجسته آن فن و ذكر ادله آنان، به نقادى نظرات مى‏پردازد و از آن ميان، بهترين نظر را بر مى‏گزيند و با دلايل متقن به تحكيم و تثبيت پايه‏ها و پشتوانه‏هاى آن مى‏پردازد; به عنوان مثال، نراقى پس از ذكر اقوال مختلف انديشمندان و صاحب نظران برجسته اخلاق - از قديم و جديد - در مورد خير و سعادت، نظر حكماى متاخر اسلامى را كه نظرى جامع و متين است را به عنوان نظر حق و برگزيده انتخاب كرده و دليل مى‏آورد:
«وهذا القول ترجيح لطريقة المعلم الاول من حيث اثبات سعادة للبدن، ولطريقة الاقدمين من حيث نفى حصول السعادة العظمى للنفس، ما دامت متعلقة بالبدن. وهو «الحق المختار» عندنا، اذ لا ريب فى كون ما هو وصلة الى السعادة المطلقة، سعادة اضافية. ومعلوم ان غرض القائل يكون متعلقات الابدان كالصحة والمال والاعوان سعادة، انها اذا جعلت الة لتحصيل السعادة الحقيقية لا مطلقا; اذ لا يقول عاقل ان الصحة الجسمية والحطام الدنيوى سعادة، ولو جعلت وسيلة الى اكتساب سخط الله وعقابه وحاجبة عن الوصول الى دار كرامية وثوابه. وكذا لا ريب فى ان النفس ما دامت متعلقة بالبدن، مقيدة فى سجن الطبيعة، لا يحصل لها العقل الفعلى ولا تنكشف لها الحقائق كما هى عليه انكشافا تاما، ولا تصل الى حقيقة ما يترتب على العلم والعمل من الابتهاجات العقليه واللذات الحقيقية. ولو حصلت لبعض المتجردين عن جلباب البدن يكون فى ان واحد ويمر كالبرق الخاطف‏» . (3)
3- با آن كه قالب اخلاق خواجه و نراقى، هر دو يونانى است، اما اخلاق خواجه بيشتر جنبه فلسفى و فنى دارد و تطبيق مسائل اخلاقى بر جنبه‏هاى دينى، در آن كمتر مشاهده مى‏شود، ولى اخلاق نراقى، بيشتر صبغه دينى دارد و مسائل دينى و عرفانى در آن به خوبى طرح و تبيين گرديده است. مثلا در بحث «تجرد نفس و قواى آن و كمال قوه نظرى و قوه عملى‏» نراقى لذت و الم دائمى نفس را مطرح مى‏كند و مى‏گويد: «نفس به طور دائم يا برخوردار از لذت و متنعم به نعمت است‏يا در عذاب و رنج. لذت نفس از طريق تحقق كمال مخصوص آن حاصل مى‏شود» . (4)
آن گاه به دو قوه نظرى و عملى و كمال هر يك اشاره مى‏كند و در مورد كمال قوه نظرى و عملى مى‏گويد: «كمال قوه نظرى، عبارت است از احاطه به حقايق مراتب موجودات و اطلاع از جزئيات غير متناهى، از طريق ادراك كليات، و از آن، گام فراتر نهادن و به معرفت مطلوب حقيقى و غايت كل [يعنى خداى متعال] و وصول به مقام توحيد و رهايى از وسوسه‏هاى شيطان و اطمينان قلب، به نور عرفان، نائل گرديدن و اين، همان حكمت نظرى است.
كمال قوه عملى، تخليه از صفات پست و تحليه به اخلاق پسنديده و از آن فراتر رفتن و به تطهير سر و تخليه آن، از ما سوى الله پرداختن است و اين، همان حكمت عملى است كه اين كتاب، بيان آن را بر عهده دارد» . (5)
نراقى در پايان اين بحث، كسى را كه واجد كمال هر دو قوه باشد، يعنى هم حكيم نظرى و هم حكيم عملى باشد، همان انسان كاملى مى‏داند كه قلبش به انوار شهود، درخشش گرفته و دايره وجود، به وجود او تمام است.
او مى‏گويد: «ومن حصل له الكمالان... هو الانسان التام الكامل الذي تلالا قلبه بانوار الشهود، وبه تتم دائرة الوجود» . (6)
4- نكته ديگرى كه در اخلاق نراقى چشمگير و قابل توجه است، ولى مرحوم خواجه طوسى كمتر به آن پرداخته يا به كلى از آن سخن به ميان نياورده، تقدم تخليه بر تحليه و نقش فضاى اخلاقى در رساندن انسان به سعادت ابدى است. نراقى با مثال‏هاى متعدد، لزوم تخليه و بى اثر بودن طاعات ظاهرى را روشن و مبرهن كرده است. از نظر او تا تخليه صورت نگيرد، نفس آدمى مستعد فيوضات قدسى نشده و تحليه حاصل نمى‏گردد. (7)
5- نراقى با بهره‏گيرى از آيات و روايات فراوان، اين نكته را كه اخلاق نكوهيده، حجاب و مانع نيل به معارف الهى و نسيم‏هاى قدسى است، روشن و مدلل ساخته است (8) در حالى كه در اخلاق خواجه اين مبحث‏به روشنى مطرح نشده است.
6- مبحث ديگرى كه در اخلاق نراقى، تازگى دارد، تطبيق نظريه تجسم اعمال، بر ظهور ملكات نفسانى در عالم ديگر است. اين مبحث تحت عنوان «ان العمل نفس الجزاء» مطرح و با استفاده از اقوال حكما و آيات قرانى و روايات، به طرز جالبى بيان گرديده است. در اين جا قسمتى از اين مبحث را مى‏آوريم:
«ان كل قول او فعل ما دام وجوده في الاكوان الحسية لا حظ له من الثبات، لان الدنيا دار التجدد والزوال، ولكنه يحصل منه اثر في النفس، فاذا تكرر استحكم الاثر فصار ملكة راسخة... وصوراباطنة تكون مبادئ للآثار المختصة بها... ومن قال: ان العمل نفس الجزاء، قال: ان الهيئات النفسانية اشتدت وصارت ملكة تصير متمثلة و متصورة في عالم الباطن والملكوت بصورة يناسبها، اذ كل شى‏ء يظهر في كل عالم بصورة خاصة... وقد ورد بذلك اخبار كثيرة... صريحة في ان مواد الاشخاص الاخروية هي التصورات الباطنية، والنيات القلبية، والملكات النفسية المتصورة بصور روحانية وجودها وجود ادراكى، والانسان اذا انقطع تعلقه عن هذه الدار، وحان وقت مسافرته الى دار القرا، وخلص عن شواغل الدنيا الدنية، وكشف عن بصره غشاوة الطبيعة، فوقع بصره على وجه ذاته، والتفت الى صفحة باطنة، وصحيفة نفسه، ولوح قلبه، وهو المراد بقوله سبحانه: «و اذا الصحف‏نشرت‏» (9) وقوله تعالى: «فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد» (10) صار ادراكه فعلا، و علمه عينا، وسره عيانا، فيشاهد ثمرات افكاره واعماله، ويرى نتائج انظاره وافعاله، ويطلع على جزاء حسناته وسيئاته، ويحضر عنده جميع حركاته وسكناته...» . (11)
7- خواجه نصير الدين طوسى در بيان كمال نفس و ظرف آن، به قواى سه گانه نفس، اشاره كرده، مى‏گويد:
«و بر جمله در مردم سه قوت مركب است... ادون، نفس بهيمى و اوسط، نفس سبعى واشرف، نفس ملكى... و عبارت از اين سه نفس در قرآن مجيد به نفس اماره و نفس لوامه و نفس مطمئنه آمده است‏» . (12)
نراقى در بحث نفس و اسماء و قواى چهار گانه آن، اين نظر را - بدون آن كه از خواجه نام ببرد - با عبارت «قيل‏» كه دال بر تمريض و تضعيف قول است، مردود شمرده، خود به اظهار نظر پرداخته، آن را نظر حق، قلمداد مى‏كند:
«... هذا و قيل: ما ورد في القرآن من النفس المطمئنة، و اللوامة، والامارة بالسوء، اشارة الى القوى الثلاث، اعنى العاقلة والسبعية والبهيمية والحق انها اوصاف ثلاثة للنفس بحسب اختلاف احوالها، فاذا غلبت قوته العاقلة على الثلاث الاخر، وصارت منقادة لها مقهورة منها، و زال اضطرابها الحاصل من مدافعتها سميت «مطمئنة‏» لسكونها حينئذ تحت الاوامر والنواهى، وميلها الى ملائماتها التي تقتضى جبلتها، واذا لم تتم غلبتها وكان بينهما تنازع وتدافع، وكلما صارت مغلوبة عنها بارتكاب المعاصى حصلت للنفس لوم وندامة سميت «لوامة‏» ، و اذا صارت مغلوبة منها مذعنة لها من دون دفاع سميت «امارة بالسوء» لانه اضمحلت قوتها العاقلة واذعنت للقوى الشيطانية من دون مدافعة، فكانما هي الآمرة بالسوء» . (13)
از نظر محقق نراقى، نفس، يكى بيش نيست و مطمئنه، لوامه و اماره از صفات آن است. اگر در كشمكش و نزاعى كه ميان قوه عاقله و ساير قوا صورت مى‏گيرد، غلبه و پيروزى از آن قوه عاقله باشد و تنش‏ها از ميان برخيزد و آرامش و اطمينان، جايگزين آن گردد، نفس به صفت اطمينان متصف مى‏گردد و «نفس مطمئنة‏» خوانده مى‏شود. اگر قوه عاقله غالب نشود و نزاع هم چنان برقرار باشد، هرگاه عقل مغلوب شود و معصيتى صورت گيرد، ندامت و ملامت، دامن نفس بگيرد و در اين حال به صفت «لوامة‏» متصف گردد، اما اگر معصيتى از شخص سر زند و قوه عاقله به كلى مغلوب باشد، در اين حال نفس او «اماره‏» خوانده مى‏شود.
8- اخلاق خواجه - عليه الرحمة - صرفا صبغه فلسفى دارد، ولى اخلاق محقق نراقى مشتمل بر مباحث فلسفى، دينى و عرفانى است و به مناسبت از آيات، روايات و مباحث عرفانى سخن به ميان آورده است.
محقق نراقى مى‏كوشد تا ضمن بهره‏گيرى از لب لباب مطالب فلسفى و عرفانى، از خط شريعت‏خارج نشود و به عبارت صحيح‏تر در تعارض ميان شريعت و اقوال حكما، جانب شريعت را مى‏گيرد، مثلا در بحث «غاية السعادة التشبه بالمبدا» (14) سخن خواجه نصير الدين طوسى را مبنى بر اين كه «انسان در صفات خود بايد به مبدا، تشبه پيدا كند و جميل از آن جهت كه جميل است از او سرزند و..» . (15) نقل و نقد مى‏كند و آن را از آن جهت كه با ظواهر شرع مخالف است، محل تامل مى‏داند.
از ديدگاه محقق نراقى: «با آمدن شريعت نبوى و ترغيب آن به تهذيب اخلاق و بيان دقايق و لطايف اخلاق اسلامى، آن چه اساطين حكمت و عرفان و اهل ملل و اديان براى اصلاح اخلاق مقرر داشته بودند، از رواج افتاد و در مقابل تعاليم اخلاقى اسلام رنگ باخت، اما چون تعاليم اخلاقى اسلام در موارد و مواضع مختلف و متعدد، پراكنده بود، وى به جمع آن همت گماشت و براى سهولت در كتاب «جامع السعادات‏» گردآورد و خلاصه و زبده معارف اهل عرفان و رحمت را بر آن افزود» . (16)
9- يكى از ابتكارات محقق نراقى اين است كه مانند پيشينيان علم اخلاق كه اول، همه رذايل را ذكر كرده، سپس به ذكر فضايل پرداخته‏اند، عمل نكرده است، بلكه فضايل و رذايل مربوط به هر قوه را به ترتيبى فنى آورده است. خود وى نيز در مقدمه كتاب خود به اين نكته اشاره كرده و آن را در ضبط اخلاق و معرفت اضداد و علم به مبادى و اجناس، سودمندتر معرفى كرده است: «ولا نتابع القوم من تقديم الرذائل باسرها على الفضائل، بل نذكر اولا ما يتعلق بالقوة العقليه من الفضائل والرذائل على النحو المذكور، ما يتعلق بالغضبية، ثم ما يتعلق بالشهوية، ثم ما يتعلق باثنتين منها او ثلاث، لان ذلك ادخل في ضبط الاخلاق، ومعرفة اضدادها، والعلم بمبادئها و اجناسها، وهو من اهم الامور لطالبى هذا الفن‏» (17) ، اما در اخلاق خواجه ميان انواع فضايل و انواع رذايل جدايى افتاده است. (18)
10- محقق نراقى بر خلاف خواجه، انواع خاصى را تحت عدالت داخل نمى‏داند، بلكه بعضى از انواع را زير پوشش قوه عاقله، بعضى را زير پوشش قوه غضبيه، برخى را زير پوشش قوه شهويه و بعضى را زير پوشش دو يا سه قوه قرار مى‏دهد. (19)
11- نراقى درباره طرف عدالت، نظر خاصى دارد كه مخالف نظر خواجه است. خواجه در آن جا كه اجناس رذايل را بر مى‏شمرد، مى‏گويد: «... پس اجناس رذايل، هشت‏باشد. دو از آن به ازاى حكمت; و آن سفه (20) بود و بله، و دو به ازاى شجاعت و آن تهور بود و جبن، و دو به ازاى عفت و آن شره بود و خمود شهوت، و دو به ازاى عدالت، و آن ظلم بود و انظلام‏» . (21)
نراقى پس از نقل مضمون عبارت فوق، آن را مورد انتقاد قرار داده و گفته است: «هكذا قيل، والحق ان العدالة مع ملاحظة ما لا ينفك عنها من لازمها، لها طرف واحد يسمى جورا و ظلما، و هو يشمل جميع ذمائم الصفات، ولا يختص بالتصرف في حقوق الناس و اموالهم بدون جهة شرعية، لان العدالة بهذا المعنى - كما عرفت - عبارة عن ضبط العقل العملى جميع القوى تحت اشارة العقل النظرى، فهو جامع للكمالات باسرها، فالظلم الذي هو مقابله جامع للنقائص باسرها، اذ حقيقة الظلم وضع الشى‏ء في غير موضعه، وهو يتناول جميع ذمائم الصفات والافعال فتمكين الظالم من ظلمه لما كان صفة ذميمة يكون ظلما، على ان من مكن الظالم من الظلم عليه وانقاد له ذلة، فقد ظلم نفسه، والظلم على النفس ايضا من اقسام الظلم‏» . (22)
12- نكته ديگرى كه در اخلاق نراقى تازگى دارد و نقطه قوت اخلاق او به شمار مى‏رود دقت او در تعريف و تفسير و فرق و تمييز فضايل و رذايل از يكديگر و قرار دادن هر فضيلت و رذيلتى در تحت نوع خاص آن است. (23)
13- احصاى فضايل و رذايل و ضبط آن‏ها و اشاره به قوه‏اى كه موجب آن‏هاست، از مباحث ابتكارى محقق نراقى است و خواجه و ديگر علماى اخلاق با چنان تفصيلى از آن سخن نگفته‏اند و در مورد داخل كردن بعضى از فضايل يا رذايل در تحت نوعى خاص، مخالفت ورزيده‏اند.
به نظر نراقى، سر اين مطلب در اين است كه بسيارى از صفات داراى جهات مختلفى هستند كه هر جهت‏با قوه‏اى مناسبت دارد. پس اين اختلاف، ناشى از جهات گوناگون بعضى از صفات است. نراقى در چنين مواردى معتقد است كه قواى متعددى خاستگاه اين گونه صفات است و نمى‏توان آن‏ها را به يك قوه نسبت داد.
هم چنين به نظر نراقى بعضى از صفات چه بسا به اعتبارى، پسنديده‏اند و از فضايل به شمار مى‏آيند و به اعتبار ديگر از رذايل محسوب مى‏شوند. براى مثال، محبت و خوف و رجا به لحاظ متعلق، دگرگون مى‏شوند، يعنى در ارتباط با يك متعلق، در حوزه فضايل و به لحاظ متعلق ديگر در حوزه رذايل قرار مى‏گيرند. اگر محبت‏به دنيا و زخارف آن تعلق گيرد، مذموم و در شمار رذايل است و اگر به خداى متعال و اوليا تعلق گيرد، پسنديده و در قلمرو فضايل، بلكه از برترين فضايل است.
خوف از آن چه كه به فتواى عقل نبايد از آن بيم داشت، از رذايل قوه غضبيه محسوب مى‏شود، ولى خوف از گناهان و خوف از عظمت‏خداى قهار، در شمار فضايل قرار دارد.
اميد نيز اگر بى‏مورد باشد، در شمار رذايل و اگر به جا باشد از فضايل است. (24)
اين تفصيل و تبيين از ابتكارات نراقى است.

پي نوشت ها :
 

1) خواجه نصير الدين طوسى ، اخلاق ناصرى ، (به تصحيح و تنقيح مجتبى مينوى و عليرضا حيدرى ، چاپ دوم، تهران، ركت‏سهامى انتشارات خوارزمى)، ص 36.
2) همان، ص 43.
3) همان، ج‏1، ص 38- 39.
4) جامع السعادات، ج‏1، ص 8 .
5) همان، ص 8- 9.
6) همان، ص 9.
7) همان‏ص 9- 11.
8) همان، ص 11- 15.
9) تكوير (81) آيه 10.
10) ق (50) آيه 22.
11) جامع السعادات، ج 1، ص 17- 18.
12) اخلاق ناصرى، ص 76- 77.
13) جامع السعادات، ج 1، ص 30.
14) همان، ص 40- 41.
15) ر.ك: اخلاق ناصرى، ص 90- 93.
16) جامع السعادات، ج 1، ص 2.
17) همان، ص 3.
18) اخلاق ناصرى، ص 117- 122.
19) جامع السعادات، ج‏1، ص 66.
20) نراقى آن را سفسطه; يعنى حكمت مموهه قلمداد كرده است.
21) اخلاق ناصرى، ص 120.
22) جامع السعادات، ج 1، ص 65.
23) همان، ص 66 به بعد.
24) ر.ك: همان، ص 72.
 

منبع:www.naraqi.com